رقیه دختر امام حسین (علیه السلام) در منابع تاریخی

یکی از مشکلات موجود در تاریخ، بدست آوردن خبر در مورد رقیه بنت الحسین علیهاالسلام است که ماجرایی بس حزن‌انگیز دارد. قدیمی‌‌ترین منبعی که در این زمینه در دست است، کتاب کامل بهایی، اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدین محمد، فرزند وزیر شمس‌الدین جوینی صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته و از این رو، به کامل بهایی شهرت یافته است.
نام دیگر این کتاب، کامل السقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت ۱۲ سال نگارش یافته است. تاریخ پایان تألیف کتاب، سال ۶۷۵ ق است. مؤلف این کتاب، آثار دیگری چون: مناقب الطاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائی از خود به یادگار گذاشته است.[۱] از مجموعه این آثار به خوبی می‌‌توان فهمید که وی دانشمند شیعی و تاریخ نگاری متعهد است. عماد الدّین طبری نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل می‌‌کند، که متأسفانه اثری از این کتاب در دست نیست!
وی می‌‌نویسد: «در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می‌‌داشتند و هر کودکی را وعده‌ها می‌‌دادند: که پدر تو به فلان سفر رفته است، بازمی‌‌آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکی بود چهار ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدرم حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان». زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد. خبر بردند که: حال چنین است. آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق تسلیم کرد».[۲]
بر اساس نقل طبری، استفاده می‌‌گردد که امام حسین علیه السلام دختری چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولی از نام او سخنی به میان نیامده است و تاریخ‌نگاران پس از او نیز این جریانِ جانگداز را با اختلافی اندک و برخی اضافات که به «زبان حال» می‌‌نماید، در کتاب‌های خود آورده‌اند؛ از جمله:
۱. ملا حسین کاشفی سبزواری (متوفی ۹۱۰ ق) در کتاب روضهالشهداء[۳] به نقل از کتاب کنزالغرائب.
۲. شیخ فخرالدین طریحی نجفی (متوفی ۱۰۸۵ ق) در کتاب المنتخب.[۴]
۳. سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی‌‌ (متوفی ۱۳۳۴ ق) در کتاب الایقاد.[۵]
۴. شیخ محمدهاشم بن محمدعلی خراسانی (متوفی ۱۳۵۲ ق) در کتاب منتخب التواریخ.[۶]
۵. شیخ عباس قمی‌‌ (متوفی ۱۳۵۹ ق) در کتاب نفس المهموم[۷] و منتهی الآمال.[۸]
۶. شیخ محمدمهدی حائری مازندرانی در کتاب معالی السبطین.[۹]
البته برخی از ایشان، به نام «رقیه» نیز اشاره نموده‌اند:
الف) شیخ محمدهاشم خراسانی در ضمن شمارش بانوان اسیر، می‌‌گوید: «التاسعه: آن دختری است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش «رقیه» بوده و از صبایای خودِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده، چون مزاری که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدره و معروف است به مزار «ست رقیه».[۱۰]
ب) سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی‌‌ نیز آورده است: «امام حسین علیه السلام را دختری بود کودک، که مورد علاقه وی بود و او نیز به پدر عشق می‌‌ورزید. گفته شده است که نام وی «رقیه» و عمر وی سه سال بود. او که با اسیران در شام بسر می‌‌برد، در فراق پدر شبانه‌روز گریه می‌‌کرد و به او می‌‌گفتند که: «پدرت در سفر است».[۱۱] تا آن‌گاه که شبی او را در خواب دید، وقتی که بیدار شد، به گریه شدیدی افتاد و می‌‌گفت: «پدرم را و نور چشمانم را بیاورید!» اهل بیت علیهم السلام هر چه کردند که او را آرام کنند، اثری نبخشید و بر گریه و زاری او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهل بیت شعله‌ور گردید و آنان نیز به گریه افتادند؛ بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صدای ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟! به او گفتند که: دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب می‌‌کند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرید و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالی که در میان طبقی سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وی قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایی آورده‌اند)، گفت: من پدرم را می‌‌خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست! پارچه را از روی آن برداشت، سری را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینه‌اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسی تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسی رگ‌هایت را برید؟ پدرم! چه کسی مرا در کودکی یتیم ساخت؟!… آن‌گاه لب‌ها را بر لب‌های پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت! وقتی او را تکان دادند، دیدند که قالب تهی کرده و جان به جان آفرین تسلیم نموده است، ناله‌های اهل بیت علیهم‌السلام از هر سو به آسمان برخاست…».[۱۲]
این جریان به همین شکل بر سر زبان‌هاست. سید شاه عبدالعظیمی‌‌ آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحی و به نقل از او، شیخ مهدی مازندرانی آورده است. گرچه چنین مطلبی در عوالم بحرانی یافت نشد؛ ولی ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگری باشد. در هر صورت، این جا چند سؤال مطرح است:
۱. امام حسین علیه السلام چند دختر داشته است؟
۲. آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام «رقیه» داشته است؟
۳. آیا امام حسین علیه السلام نام «رقیه» را بر زبان جاری ساخته است؟
۴. چند «رقیه» در کربلا وجود داشته‌اند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟
۵. آیا غیر از نقل و روایت، چیز دیگری هم در دست است؟

۱. امام حسین علیه السلام چند دختر داشته است؟

سه قول در این مسئله وجود دارد:

الف) دو دختر: شیخ مفید برای ایشان تنها دو نفر را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز «فاطمه» و «سکینه»اند.[۱۳] عده‌ای[۱۴] نیز از شیخ مفید اقتباس کرده و یا با وی موافقت نموده‌اند؛ ولی شیوه تاریخ‌نگاری ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.

ب) سه دختر: در برخی از کتاب‌ها سه دختر برای آن حضرت ذکر شده است. طبری امامی ‌‌می‌‌نویسد: «وله من البنات زینب و سکینه و فاطمه[۱۵]؛ دختران او زینب، سکینه و فاطمه‌اند». همین مضمون نیز در کلام ابن شهر آشوب[۱۶]، خصیبی[۱۷]، ابن خشاب[۱۸] و شیخ محمد الصبان[۱۹]، آمده است.
ج) چهار دختر: شیخ کمال‌الدین محمد بن طلحه شافعی (متوفی ۶۵۲ ق)[۲۰] در کتاب مطالب السّؤول فی مناقب آل الرسول به وجود چهار دختر برای آن حضرت تصریح کرده و حتی بر آن، ادعای شهرت نیز نموده است و می‌‌نویسد: «کان له – أی للحسین علیه السلام – من الأولاد ذکور و اناث عشره، سته ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: علی الاکبر، علی الاوسط و هو سید العابدین…، و علی الاصغر، محمد، عبدالله و جعفر. فاما علی الاکبر فانه قاتل بین یدی أبیه حتی قُتِل شهیداً. و اما علی الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله… و قیل: ان عبدالله ایضاً قُتِل مع ابیه شهیداً. و اما البنات: فزینب و سکینه و فاطمه. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، والاول أشهر[۲۱]؛ آن حضرت دارای ده فرزند پسر و دختر بود که شش نفرشان پسر و چهار نفر دیگر دختر بودند. پسران عبارتند از: علی اکبر، علی اوسط – که همان سید العابدین علیه السلام است -، علی‌اصغر، محمد، عبدالله و جعفر. علی‌اکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. علی‌اصغر نیز در حالی که کودکی خردسال بود، تیر به او اصابت نمود و شهید شد… و گفته شده است که: عبدالله نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارتند از: زینب، سکینه و فاطمه و این، قول مشهور است. و گفته شده است که: آن حضرت دارای چهار پسر و دو دختر بوده است. ولی قول اول، مشهورتر است».
ابن صباغ مالکی نیز آن را نقل کرده و می‌‌نویسد: «قال الشیخ کمال الدین بن طلحه: کان للحسین علیه السلام من الأولاد ذکوراً و اناثاً عشره، ستّه ذکور و أربع اناث، فالذکور علی‌الاکبر، علی‌الاوسط و هو زین العابدین، و علی‌الاصغر، محمد، عبدالله و جعفر… و اما البنات فزینب و سکینه و فاطمه، هذا قول مشهور؛[۲۲] شیخ کمال الدین بن طلحه می‌‌گوید: حضرت حسین علیه السلام دارای ده فرزند پسر و دختر بود که شش نفرشان پسر و چهار نفر دیگر دختر بودند. پسران عبارتند از: علی‌اکبر، علی‌اوسط – که همان زین العابدین علیه السلام است.- علی‌اصغر، محمد، عبدالله و جعفر… و دختران عبارتند از: زینب، سکینه و فاطمه و این، قول مشهور است» و همین مضمون را علامه اربلی نیز آورده است.[۲۳]
بنابر این قول، که ادعای شهرت بر آن شده است، و عده‌ای از بزرگان تاریخ چون: علامه اربلی در کشف الغمه و ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه نیز آن را نقل کرده و رد ننموده‌اند، آن حضرت دارای چهار دختر بوده است که تنها به نام سه نفر از ایشان تصریح شده و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.

۲. آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام «رقیه» داشته است؟

همان گونه که در پاسخ سؤال اول عنوان شد، وقتی که حصر دختران در دو نفر شکسته شد و بنابر قولی که ادعای شهرت بر آن شده بود، آن حضرت دارای چهار دختر بودند که به نام‌های سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است، احتمال آن می‌‌رود که چهارمین دختر آن حضرت همین دختری باشد که در زبان مردم به نام «رقیه» معروف شده است.
شایان توجه این که پاسخ‌گویی به دیگر پرسش‌ها، فرصت و تحقیق بیشتری نیاز دارد.

پانویس

۱- الذریعه، ج ۱۷، ص ۲۵۲ و ۲۵۵.
۲- کامل بهایی، ج ۲، ص ۱۷۹.
۳- روضهالشهداء، ص ۴۸۴.
۴- المنتخب، الطریحی، ج ۱، ص ۱۳۶، مجلس ۷، باب ۲.
۵- الایقاد، ص ۱۷۹.
۶- منتخب التواریخ، ص ۲۹۹.
۷- نفس المهموم، ص ۴۱۶، به نقل از کامل بهایی.
۸- منتهی الآمال، ص ۵۱۰.
۹- معالی السبطین، ج ۲، ص ۱۷۰.
۱۰- منتخب التواریخ، ص ۲۹۹.
۱۱- مقصود، سفر آخرت بود.
۱۲-الایقاد، ص ۱۷۹؛ معالی السبطین، ج ۲، ص ۱۷۰.
۱۳-الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۵؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۴۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۸؛ عوالم (امام حسین علیه السلام)، ص ۶۳۷.
۱۴- تاج الموالید (چاپ شده در المجموعه النفیسه)، ص ۳۴، حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (متوفی ۶۱۱ ق)؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۱.
۱۵- دلائل الامامه، ص ۱۸۱.
۱۶- المناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج ۴، ص ۷۷.
۱۷- الهدایه الکبری، ص ۲۰۲.
۱۸- کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۹.
۱۹- اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالأبصار)، ص ۱۹۵؛ احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۴۵۱.
۲۰- وی از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست است که مورد احترام مورخان فریقین قرار گرفته است که سخن برخی از ایشان را می‌‌آوریم: ابوشامه (متوفی ۶۶۵ ق) که از معاصران وی بوده در ذیل الروضتین، ص ۱۸۸ می‌‌نویسد: «…و کان فاضلاً عالماً». اربلی (متوفی ۶۹۲ ق) در کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۳ می‌‌نویسد: «و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً… و حاله فی ترفّعه و زهده و ترکه وزاره الشام و انقطاعه و رفضه الدنیا حالٌ معلومه قرب العهد بها، و فی انقطاعه عمل هذا الکتاب – مطالب السّؤول – و کتاب الدّائره، و کان شافعی المذهب من أعیانهم و رؤساهم». صفدی در الوافی بالوفیات، ج ۳، ص ۷۶، می‌‌نگارد: «…و کان صدراً معظّماً محتشماً…» و در العبر، ج ۵، ص ۲۱۳ چنین آمده است: «…و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فی الفقه والخلاف، ولّی الوزاره ثم زهد و جمع نفسه…» ابن کثیر در البدایه والنهایه، ج ۱۳، ص ۱۸۶ چنین آورده است: «… کان عالماً فاضلاً». ابن قاضی شهبه در طبقات الشافعیه، ج ۲، ص ۱۵۳ چنین نگاشته است: «تفقه و شارک فی العلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب والاصول والخلاف… سمع الحدیث و حدث ببلاد کثیره… قال السید عزّالدین: افتی و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین والرّؤساء المذکورین». در همان کتاب، ص ۵۰۳ نیز آمده است: «…کان اماماً بارعاً فی الفقه والخلاف عالماً بالأصلین رئیساً کبیراً معظّماً…» یافعی در مرآهالجنان، در وفیات سال ۶۵۲ ق می‌‌نویسد: «…المفتی الشافعی، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فی الفقه والخلاف». ابن الفوطی در تلخیص مجمع الآداب، ج ۵، ص ۲۵۵ شماره ۵۱۵ آورده است: «…کان عارفاً بفنون کثیره من المذهب والاصول والفرائض والخلاف والتفسیر والنحو واللغه والترسل و نظم الشعر…» ابن المعاد در شذرات الذهب، ج ۵، ص ۲۵۹ می‌‌نگارد: «…المفتی الرجال… و أحد الصدور والرؤساء المعظمین… و تفقّه فبرع فی الفقه والاصول والخلاف…».
۲۱- مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ج ۲، ص ۶۹.
۲۲- الفصول المهمه، ص ۱۹۹.
۲۳- کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۸.

منبع: محمدامین پورامینی، دختری یتیم از آل محمد، در شام، فرهنگ کوثر، شماره ۶۱، بهار ۱۳۸۴

print

همچنین ببینید

تحقیقی درباره حضرت رقیه ( سلام الله علیها )

شواهد روایی روز عـاشورا و بـعد از آن، و منابع تاریخی قرن هفتم به بـعد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *